السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
زایری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟
بی پناهم خسته ای تنهام به دادم میرسی!؟
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی؟
من دخیل التماسم را به چشمانت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا (س) به دادم میرسی؟
“کوری آمد وسط صحن تو،بینا برگشت
“یک زن ویلچری ،روی دو تا پا برگشت
“کافری تا به ضریح تو نگاهش افتاد
“سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت
“خسته بود از همه ی آینه ها…
تا اینکه “زشت آمد،متحول شد و زیبا برگشت
“آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود
“با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت “زائری گفت چرا اشک ندارم
“نگهش کردی و با دیده ی دریا برگشت
“یک جوان حاجتش این بود! که زن میخواهم
“رفت…تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت
“به گمانم که به طور تو مشرف شده بود
“آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت
“صبح در قامت یک مرد گدا،رفت حرم
“ظهر نزدیک اذان بود که!
آقا برگشت “جبرئیل آمده بود از وسط عرش؛
حرم"دو سه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت
“نفس خادمتان خورد به آن نصرانی
“در حرم شیعه شد،از مذهب ترسا برگشت
اللهُّم صَلّ عَلی عَلی بن موسَی الرّضا المرتَضی،
الامامِ التَقی النَقی و حُجَّتکَ عَلی مَن فَوقَ الارضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید،صَلَوهَ کثیرَهً تامَهً زاکیَهً مُتَواصِلهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَه کافضَلِ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اولیائکَ